جییییییییییییییییگر
اشکهای شور ماهی قرمز کوچولو آب تنگ رو کدرتر می کرد و نفس کشیدن رو براش سخت تر. روزی که انداختنش توی این تُنگ ، از تنهایی اشک ریخت ولی تنهاییش رو آروم آروم آغوش تَنگ تُنگ پر کرد. ساعتها می نشست و قشنگ ترین قفس دنیا رو تماشا می کرد . بی توجه بود به اونهمه سر و صدای بیرون . اما غافل بود از گذر بی رحم زمان . مدام زیر لب ، زیر گوش تُنگ زمزمه می کرد " دوست دارم " ولی تُنگ همچنان سرد و بی صدا نشسته بود. ماهی بالاخره خسته شد ، از سکوت بی انتهای تُنگ ، گریست و گریست و تو اشکهای خودش غرق شد . تُنگ خالی شد . ولی مگه مهم بود . مهم این بود که یکسال دیگه صبر کنه تا یه ماهی دیگه بیاد . شایدم دوتا ، مهم این بود که اون هیچ وقت تنها نمی شد. ماهیا می مردن ولی اون همیشه تو شاه نشین خونه ، زینت بخش سفره هفت سین بود. ای کاش می دونست تُنگ ماهی بدون ماهی ، جاش گوشه تاریک انباره تا وقتی دیگه جایی واسش نداشته باشن و بندازنش دور. انواع کد های جدید جاوا تغییر شکل موس
:قالبساز: :بهاربیست: |