جییییییییییییییییگر
تو را من چشم در راهم شبا هنگام وقتی که می بنددموجودات زنده/ چشم هاشان را ولی من تا سه ساعت بعدهم بیدارم اگر چه رنگ پوست صورتم سبزهست اما من در این مورد دقیقا مثل یک ماهم تو را من چشم در راهم شبا هنگام/در ان دم که بابا خسته از کار ولو گشته است بر مبل قدیمی تنش بیژامه ای و یک عرق گیر نخورده شام اما دلش از زندگی سیر در ان نوبت که مادر/ گرم کرده شام سرد پس پریشب را برای سفره ی امشب دلم تنگ است اما خوب می دونم تو راس ساعت 9می رسی از راه ومی دانی که هر ثانیه چشمش به راه توست سطل کوچک ما هم گرم یاد اوری یا نه من از یادت نمی کاهم تو را من چشم در راهم
:قالبساز: :بهاربیست: |